سامسام، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 7 روز سن داره

زیباترین سام دنیا

عشق مامان و بابا

سلام عزیز دلم امروز 92/1/31 اولین روزی که بابائی واست وبلاگ ساخته وداره اولین مطلبو واست مینیویسه ما هنوز تو خونه adsl نداریم به خاطر همینم مامانی فعلا نمیتونه واست خاطراتتو بنویسه ولی تا همینقدر بهت بگم که دیشب تا ساعت 4 صب مامانی داشت سعی میکرد که تورو بخوابونه عزیزم تو با اومدنت سبک زندگی مارو دگرگون کردی راحت بگم  زندگی مارو ترکوندی (بببببببببببببببوم) خیلی دوست داریم جوجو ...
31 ارديبهشت 1392

92/2/15

 امروز 92/2/15 ساعت 6 صب مامانیت منو بیدار کرد ، دیدم نمیتونه به راحتی نفس بکشه با عجله رفتم خونه آقا جون ماشین و برداشتم آوردم خونه،مامانو سوارکدم وباهم 3 تائی رفتیم بیمارستان بعثت دکتر تا مامانیو دید گفت زود از قفسه سینه مامانی باید عکس بندازید،منو مامانی خیلی ترسیدیم بعد از اینکه دکتر عکس دید گفت فقط ی آلرژی شدید که با قرص و اسپری قابل حل منو مامانتم خیالمون راحت شد که خطرناک نبوده   تو همین 2 & 3 روزی که گذشته شما زحمت کشیدی ، ی 2 باری واسه منو مامانت ی قهقهه زدی عشقم خیلی دوستداریم جوجوی بابا دیشبم ساعت 11:30 شب رفتم واسه جناب عالی پوشک بخرم که تا ساعت 12:15 طول کشید تا پیدا کردم وقتی اومدم خونه ، تو راهر...
17 ارديبهشت 1392

عروسی پسر عمه مامانی (مسعود)

نمیدونی چه پدری از ما در آوردی تو عروسی تقصیر توام نبود جوجو گروه موزیک اومد تست باندشو انجام بده،نگو صدا زیاده تا شروع کرد یدفه بد جوری ترسیدی دیگه تا آخر عروسی همش بی تابی کردی عجب شبی ساختی واسه منو مامانت، دستت درد نکنه بابا تاریخ عروسیشونم(92.2.6) بود که عروسی خوبیم شده بود ، ولی ما هیچی ازش نفهمیدیم این عکسم مربوط به فرداشه که رفتیم محله مامانت اینا(چوبر) اینجام که الان عکس انداختیم سر خاک عمه و بابا بزرگ مامانته(مسجد چوبر) ...
10 ارديبهشت 1392

بدون عنوان

اینجاییم که توعکس تشریف داریم امامزاده اسحاق بسیار بسیار جای زیبا ، خنک ، باصفا و قشنگیه که از سر روستای چوبر 17 کیلومتر راه کوهستانیه رفتیم زود زیارت کردیمو برگشتیم ، رفتیم خونه بابا بزرگ (به رحمت خدا رفتن) مامانیت یه خونه متروک ولی با صفا که پر از درختای میوه ،رودخونه پشت خونه و جنگل زیباییم روبروی خونس
10 ارديبهشت 1392
1